رسم دنیا

رسم دنیا و عاشقی این نیست که هراز گاهی باشیم و رفتاری نشون بدیم که انگار هیچوقت تمام قد برای هم نبودیم. همدلی نکردیم همدرد نبودیم . باهم نخندیدیم و برای هم گریه نکردیم. نگران نبودیم باهم شاد نبودیم و.....

من درک میکنم و حق میدم به اون عزیز دل اما بدجورحس میکنم غریبه ای شدم. .........

تمام

رفتم .........................

باشوق و بیقراری.....................

اما....................................................

نبود...........................................................

...........................................................................

دل بیچاره

سلام صبح نصف دنیا بخیر

سلام به تموم دنیای خودم

امروز میرم ی جایی که دلم میخواد و چند روزه بیچاره م کرده

امیدوارم....................................

جار

دوست دارم

خوب باش

حتی بی من.................................

آخر کوچه

زیر لب می خواندم:
" بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم "
به گمانم که کمی مست شدم،
اندکی گوشه ی دیوار نشستم
عطر نارنج به دامان هوا بافته است
لشکر خاطره بر جان و دلم تاخته است
خاطرات تو و آن عشق قدیمی
گرم و شیرین و صمیمی
کاش این کوچه همان کوچه ی پرخاطره ی ما می مانْد
«یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم»
من به تو می گفتم: کوچه ی ما دنیاست
و تو لبخند زنان می گفتی :
و محل گذر است،
رفتنی می آید، ماندنی می گذرد
من چه باشم چه نباشم،
تو چه باشی چه نباشی،
کوچه باقی است به جا، بی ما هم
با خودم می گویم:
ارزش کوچه برایم حتما،
قدر یک دنیا بود
چون دلیل تپش قلب پر از احساسم
خانه اش آنجا بود
کوچه خالی شده از رهگذران،
عطر این خاطره ها ماندنی است
کاش اینجا بودی! چهره ام دیدنی است
ردّ اسم من و تو،
وسط قلب کجی،
که کشیدم آن روز،
بر تن کوچه به جا مانده هنوز!
آخرِ کوچه از اینجا پیداست،
و دگر دنیا نیست،
چون دگر خانه ی تو اینجا نیست
زیر لب می خوانم:
«بی تو اما.......
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!»

#حمیدرضا_قبادی_راد

پوچ

ب ا ش ه

دست برمیدارم........................

شاید............

اما

دست بردار

امادرد بزرگی نبودن و نداشتن ت هق هق هق

دلبر جان

سلام راست میگن که:

«عشق
لحظه‌ی کشف دارد
نمی شود فراموشش کرد

حتی اگر آن عشق تمام شده باشد...»

اما عشق من که تموم نشده. مگه میشه اینهمه خاطره و رویا که تو عمق جانم نشسته فراموش کرد. اون عزیزی که خنده ها و اشک هاش وجودمو رو به اتش می کشید اونی که مهربونیاش قهراش وناز کردناش سلیقه هاش خوشحالیاش و... مثل هیچکس نیست ونخواهد بود مگه میشه منو فراموش کنه و بیخیال بشه؟؟؟؟؟؟

امروز صبح زود که اومدم سرکار و مغازه رو باز کردم ادکلنی که برام خریده بود روزدم و رفتم به روزهایی که تموم دلخوشیای دنیا مال من بود و او لحظه هایی که گفتنی نیست و شاید یه روز رمانش رو نوشتم ..........................

الان منم و یه دنیای خالی و پر از نگرانی و بیقراری و چشم انتظاری...............

کاش در غوغای روزگار فراموش نکند که دلبر جان من همیشه اوست

خدایا هر جا هست مراقبش باش مبادا غمی تو دلش خونه کنه مبادا نگرانی تو چشماش پیدا باشه و مبادا................

تا ابد

آهنگ Love Story +ترجمه فارسی

از کجا آغاز کنم

گفتن ماجرایی را که یک عشق چقدر می تواند بزرگ باشد

ماجرای عاشقانه شیرینی را که از دریا کهن سال تر است

حقیقتی ساده درباره عشقی که او به می بخشد

از کجا آغاز کنم ؟

با اولین سلامش

به دنیای خالیم معنا داد

عشق دیگری دوباره نخواهد بود

زمانی دیگر او به زندگیم آمد و زندگی را زیبا کرد

او قلبم را پر می کند !

او قلبم را با چیزهای خاص پر می کند

با آوازهای فرشتگان ، با تصورات وحشی

او قلبم را با عشقی بزرگ پر می کند

که هر جا می روم با عشق او هیچوقت تنها نیستم

چه کسی می تواند تنها باشد ؟

به سوی دست هایش دست دراز می کنم ، او همیشه حاضر است

چقدر طول خواهد کشید ؟

آیا می توان عشق را با ساعات یک روز اندازه گرفت

اکنون جوابی ندارم ولی می توانم بگویم که

می دانم به او نیاز دارم تا زمانی که ستارگان همه خاموش شوند

و او باقی خواهد بود .

چقدر طول خواهد کشید ؟

آیا می توان عشق را با ساعات یک روز اندازه گرفت

اکنون جوابی ندارم ولی می توانم بگویم که

می دانم به او نیاز دارم تا زمانی که ستارگان همه خاموش شوند

و او باقی خواهد بود

+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 18:20 توسط | نظرات

ماهی بی پولک

امروز23 تیرماه زنگ زدم و فقط صداشو شنیدم انگار واقعا پرنده میخواد بره................................ سکوتش معنا داره

ماهي وپرنده

سلام.امروز هم خوشحالم هم ناراحت.خوشحال از بابت اينكه ديشب باهاش تو سرما گپ زدم واون بخاطر من سرمارو تحمل كرد وناراحت از بابت اينكه بازم ميخواد كمتر با هم باشيم.ميدونين از روز اول بهش گفتم دوست داشتن من وتو مثل قصه عاشق شدن ماهي وپرندس كه حسرت با هم بودنشون پر از غصه هاي رنگ ووارنگه.فعلا ديگه حوصله نوشتن ندارم.

+ نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 10:0 توسط | نظرات

نوستالژی

نمیدونم چرا روزگار با ما و دل چنین میکند.

حال خوبی ندارم. بارها و بارها نوشته ها و خاطرات رو مرور کردم.

کاش میدونست چقدر مبتلام و بیماری ریمالایز چقدر اذیتم میکنه.

حال وروز اونم درک میکنم. اما این راهش نبود نه جوابی نه پیامی و......

15 سال زمان کمی برای دوست داشتن و دوست داشته شدن نیست!

چهار ماهندیدمش بعد هم که دیمش انگار سرحال نبود و یکمرتبه رفت تو لاک خودش.

میدونم مقصرم اما این روش خوبی نبود. خیلی داغون شدم اما خیلی دوسش دارم بیشتر از همیشه و 15 سال قبل

کاش میدونست چه حالی هستم. متن زیر مال سال 90 که برام نوشت:

بدون شرح

سلام صبح بخير.ديشب نيمه هاي شب اين پيام برام رسيد.صبح زود كه اون خواب بود ديدمش كلي ذوق كردم.بي مقدمه و شرح عينا براتون مينويسم:

دلم ميخواست ماهيمو ببينم نه ماهي رنگي نه ماهي سيجلايد نه كوسه ماهي.فقط ماهي سياه كوچولوي يك رنگ خودما.مثل هميشه شاد ولوس.اونم مثل من ديوونست.ديوونگيامونا دوست دارم.خدايا ما كار بدي نمي كنيم فقط ديوونگيه و عاشقي....هيس اون الان خواب خوابه.دوس دارم هميشه با اين حس خوب بخوابه وارامش هميشه با هاش باشه.اون هيچي تو دلش نيست فقط بدجنس وشيرين زبونه.خيليم با دل من راه مياد.....

+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 8:3 توسط | نظرات

پریشان

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ـ

داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم، این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
دل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دلبند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود.......

سکوت

سلام این متن رو حدود 13 سال پیش نوشتم یادش بخیر

گاهی فقط باید سکوت کرد وجان کند مثل یک ماهی که در خاک میمیرد وچشم براه دستی است که او را در اب اندازد.

+ نوشته شده در یکشنبه بیستم آذر ۱۳۹۰ ساعت 17:49 توسط