یادباد ان روزگاران یادباد🥹🥹🥹

یاد ایام

دیشب لطیف ترین شب زندگیم بود

آن عزیز آمد او با یک سبد عشق آمد

او با همه وجودش آمد

و من برایش شعر خواندم تا

بداند همیشه با تمام وجودم

دوستش دارم

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 16:57 توسط | نظرات

ممنون مهربونترین🫀🫀🫀

چای

صبح زود از خونه زدم بیرون و تو خنکای هوای اخر شهریور پر شده بودم از حس خواستن

فکر میکردم چه حس خوبی داره یک فنجان چای صبحگاهی با لبخند و ناز چشم تو خوردن

خورشید هم حسادت میکند به تو.....................

تولدت مبارک

شک

سهم

جبران خلیل جبران:

تو تنها سببی هستی که به خاطر آن روزهای بیشتر شب های بیشتر و سهم بیشتری از زندگی می خواهم.

دل وآیینه

من وآیینه یار همیم

وقت نبودنت

وقتی نگاهش میکنم

اه میکشد و

سراغت از من می گیرد

او هم دلش

تنگ است برای تو

دیگر وای به حال

دل من

۱۴ شهریور۹۱

دل وآیینه

من وآیینه یار همیم

وقت نبودنت

وقتی نگاهش میکنم

اه میکشد و

سراغت از من می گیرد

او هم دلش

تنگ است برای تو

دیگر وای به حال

دل من

۱۴ شهریور۹۱

درد

من درد بی توبودن را ماه هاست درد می کشم

اما باز هم می مانم...........

سهم

سلام صبح بخير. ديشب تا دير وقت خوابم نبرد همش تو فكر اين بودم كه

هر ادمي از ديگران چقدر سهم داره؟ واقعيت اينه كه وقتي توي بورس عشق

سرمايه گذاري ميكني بايد بدوني چه سهمي انتخاب ميكني و چقدر سود داره و

قابليت نقد شوندگيش چقدره و ايا بعد از مدتي ارزشش بالا ميره ؟

ديشب به اين نتيجه رسيدم كه سهم خوبي رو توي بازار دنيا نصيب خودم كردم

همه جوره برام سود اور بوده هم ارامش داشته هم اسايش. هم خوشي و

هم خوشبختي . خيلي وقتا اونقدر احساس مالكيتم نسبت به اون زياد ميشه كه

دلم همه سهم اونو ميخواد.

دوست دارم عزيز دلم باور كن من تموم سهم توام هر جور كه بخواي.

بابت بدقلقياي گاه و بيگاه بورس عشق منو ببخش........

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 6:31 توسط | نظرات

دخمه

اینجا دلی هست بی قرار تو

ذهنی هست نگران تو

و لحظه هایی که خواهان توست

اما چه فایده که فرسنگ ها دور از توست

و میدانم انتهای این بیقراری ها نگرانی ها و دوری ها

خفتن در دخمه پر از احساس های ناکام ست

2شهریورماه 95

+ نوشته شده در سه شنبه دوم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 18:58 توسط | نظرات

دخمه

اینجا دلی هست بی قرار تو

ذهنی هست نگران تو

و لحظه هایی که خواهان توست

اما چه فایده که فرسنگ ها دور از توست

و میدانم انتهای این بیقراری ها نگرانی ها و دوری ها

خفتن در دخمه پر از احساس های ناکام ست

2شهریورماه 95

+ نوشته شده در سه شنبه دوم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 18:58 توسط | نظرات

😥😥😥😥😥

ادم ديوانه

سلام صبح بخیر این یادگاری سال 1390 که با جون ودل حفظش کردم و

دیشب دوباره بعد از ده سال که متن زیر رو نوشته بودم با یه حس خوب باهاش حرف زدم از این به بعد جور دیگه ایی زندگی خواهم کرد خودم و خودم و او...

ديشب تو لالي دل گرفنه بودي و من از فرط دلتنگي هناق جان. كلافه بي قرار و

افتاده ته جاه تنهايي. مژه يادگاريت رو برداشتم و براش كلي حرف زدم.

شايد بگي تو ديوانه اي . اشكالي نداره مهم اينه كه من يك ادم ديوانه ام

ديشب مژه تو همخانه من بود

تن تب دار مرا پاشويه ميكرد

شنيدم زير لب مي گفت:

نه فرهاد و نه خسرو ونه مجنون

حال توي ديوانه نداشتند هيج

نه در خانه تورا عشق ست و

نه دستت رسد بر عشق بيرون

زاد روز اوست امروز و تو بيمار

دلت پر ز درد و بي قرار

پر كشان ميروي تا پيش او

ناله و افغان كني در كوي او

كجا مجنون داشت حال تو

داند كسي درد ماه و سال تو؟

تواينجا و دلت ويلان روي او

كن مدارا تا رسي روزي به او

ناگه افتاد قطره اشك از مژه

.............

+ نوشته شده در شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ ساعت 9:33 توسط | نظرات

گاهی

گاهی باید از یاد برد و رفت از یاد ♩♪
گاهی سکوتت بهتره از بغض و فریاد!!
گاهی شرایط طوریه درمونده میشی!!
گاهی دلت هیچی به جز رفتن نمیخواد ♩♪

گاهی باید که رد شد و آخر کاری ♩♪
هر چی که داری رو تو باید جا بزاری!!
وقتی که راهی غیر از این رفتن نمونده ♩♪
وقتی که دیگه خسته ای و کم‌میاری

من تو گذشته جا میمونم آخر کار ♩♪
یاد کی می مونه نگاه آخرین بار ♩♪
دل دادن و بی دل شدن سخته میدونم!!
شاید که تقدیر من اینه نازنین یار ♩♪

صدا

گاهی فقط باید گریست به حال خود

او که که حتی پنهان می کند رخ

نه! حتی صدا

شنیدمش دو کلام

و گریستم بی نهایت

شاید باید رفت به ناکجا اباد

پی کار خود

متنفرم از خود و هرکه آزرد او را

خدا نگهدارش به سلامت...........................

صدا

گاهی فقط باید گریست به حال خود

او که که حتی پنهان می کند رخ

نه! حتی صدا

شنیدمش دو کلام

و گریستم بی نهایت

شاید باید رفت به ناکجا اباد

پی کار خود

متنفرم از خود و هرکه آزرد او را

خدا نگهدارش به سلامت...........................

تکیه

بیدار می‌شوی
به خودت صبح بخیر می‌گویی
برای خودت چای می‌ریزی
تکیه می‌دهی به خودت
و فکر می‌کنی
دلت برای چه کسی باید تنگ می‌شده است؟
و چرا نیست؟
که این صبح بی او
از گلوی آدم پایین نمی رود؟

نبودن

ماهی به آب گفت : بی تو میمیرم

آب خواست امتحانش کنه

گفت: میرم و به حرفات فکر میکنم
رفت و زود برگشت اما ماهی مرده بود

هیچ وقت با نبودنت کسی رو امتحان نکن.

رفتن

گاهی می رویم؛

نه از سر میل به رفتن،

که از سر بی فایدگی ماندن...

امااگر تک بیت عاشقانه باشی برای او

خواهی ماند

ان که برای ماندن چرایی داشته باشد

با هر چگونه ای خواهد ساخت

771

در یک جهان پر از میلیاردها نفر تو تنها کسی هستی که بهش نیاز دارم

تو فقط 771 منی

رویای نیمه شب

دیشب از نیمه های شب بیخواب شدم

تموم وجودم یخ زده بود. بعضی وقتا ادما ناخواسته در کنار کسی قرار میگیرند که از او متنفرند

و خرناس نیمه شب اونها مثل خوره روح ادم رو میخوره.

غرق در رویاهای او که نفس م به نفسش بند شدم. مرور کردم گوشه ایی از خاطرات گذشته و رنج و درد الان را .

حال عجیبی بود رویای نیمه شب..................................

کاش...........................................

نیمه شب است و من

نیمه شب است و من

چشم باز کردم از خواب شیرین!

سکوت همیشگی فضای دلم را پر کرده است.

مثل همیشه پرم از آرزوهای دوست داشتنی...

و حسرت نداشتن هایشان!

چقدر نداشته هایمان را دوست می داریم...

اما در این میان

وجود تو دلم را آرام کرده است.



کاش چشم...

جز تو نبیند!

تا بودنت را همیشه در یاد داشته باشد.

تنها که می شوم

فقط تو هستی و تو!

کاش همیشه اینقدر نزدیک مهربانیت باشم.

کاش از یاد نبرم

نوازش بی دریغت را!


غریبه

بی او

صبح همه ادم ها بخیر

خیلی با خودم کلنجار می روم که دیگر چیزی ننویسم و کار ماهی کوچولو رو توی قصه تموم کنم اما نمیتونم.

سالها خاطره و عشق ناب رو نمیشه هیچوقت تموم کرد و فراموش.

هرروز بیقرار تر و افسرده تر از نداشتن و نبودن.

نمی دانم چگونه سر کنم بی او........................................

او

خدای من انگار او بود............................................... و سکوت ؟؟؟؟؟؟؟

بل

اگر گراهام بل مخترع تلفن می دانست روزی خواهد رسید که ادمهای انسوی خط جواب نمی دهند

و دوشاخ تلفن از پریز می کشند و یا پاسخ نمی دهند و نگرانی دو صد چندان می کنند هیچوقت تلفن رو اختراع نمیکرد. روحش شاد

ب ا ش ه دل به صدای همان بوق هم کمی راضی است چون میداند متعلق به اوست

بی خبری

یاد ایام بخیر

دوری فقط تعبیریست که فاصله ها از ما دارند

اما بی خبرند از نزدیکی دلهایمان

دیشب شبی بودبرای خودش. شاید از میلیونها انسان فقط یک نفر توان درکش رو دارد.همش ۲۰ دقیقه طول کشید اما یک قرن بود.گفتیم خندیدیم سر به سر هم گذاشتیم مهربونی کرد.جیک جیک کرد و من بی خیال دنیا انگار رفته بودم توی بهشت.اروم وسرزنده بدون هیچ درد و رنج.اون بیماری بدخیم منو که ریملایز ه خوب درک کرده.رفتارش بهتر از شیمی درمانی جواب داده.جالبه پزشکم مات مونده که چطور حالم بهتر شده.مدیونشم برای همه عمر......................................... دوستش دارم

+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 19:59 توسط | نظرات

هیچکس

هیچوقت هیچکس به اندازه من

دوستت نخواهد داشت

این تو

این همه ی آدم ها.....

جور

‏چه عاشقانه و در عین حال چه غم‌انگیز سعدی گفته:

شب چنان گریه کنم بی‌تو که همسایه به روز

دست من گیرد و بیرون کشد از آب مرا.

روزی،روزگاری اون منو جوری می خواست ....از اون خواستنی هایی که به این راحتی ها تموم نمیشه...

کوی تو

سلام . صبح بخیر

ماه شهریور در 14 سال گذشته برای من پر از خاطرات و دلخوشی های فرا زمینی بوده.

امروز صبح زود باز رفتم در محله کسی که سالهاست برایم معنای بودن و شدن داره. حتما اونموقع خواب خواب بود...................

پر از غصه و حسرت و حسادت شدم.

شاید اخرین باری باشد که از ان کوچه گذر کنم...............................

آن صبح که به شوق گذر کردم به کوی تو

دیده ام می دویدهر سو به دیدار روی تو

هیچ نبود جز حسرت و آه در ان کوی

من مانده ام و کوله باری از خاطرات تو

9 شهریور 1402