دلت که میلرزید من با چشام دیدم

تو زل تابستون چقدر زمستون

هوا گرفته نبود دلم گرفت آن شب

به مادرم گفتم هنوز بارون

قطار رد شد و رفت مسافرا موندن

مسافرا که برند قطار میمونه

تو برف بارونی قطار قلب منه

قلب شکسته ی من

تو برف مدفون

دونه به دونه غمم

غصه به غصه شبم

کاشکی یه روز صبح شه

کاش فقط ای کاش

بگو شب بخوابه من بیدارم

من شبو زنده نگه میدارم.......